نظر بدهيد: لايحه حمايت خانواده: آري يا نه؟
با اختصاص چند دقيقه وقت و پر کردن پرسشنامه نظرسنجي. براي پاسخ به سئوالات نظرسنجي >اينجا را کليک کنيد.
لينك: http://meydaan.org/news.aspx?nid=499
با اختصاص چند دقيقه وقت و پر کردن پرسشنامه نظرسنجي. براي پاسخ به سئوالات نظرسنجي >اينجا را کليک کنيد.
لينك: http://meydaan.org/news.aspx?nid=499
توسط يلدا ايراني 1 سخن
چهار روز قبل – ميدان انقلاب
ساعت از هفت و نيم گذشته و هوا كمي تاريك شده است. حواسم به برنامههاي سينما بهمن است كه صداي جيغ زني و پس از آن فحشهاي مردي مرا متوجه آن سو ميكند. مردم ميايستند. زن جيغ ميزند سن و سالش حول و حوش 45 بايد باشد. مرد اما پير است بيش از 60 و شايد حتي حول و حوش 70 را داشته باشد. حتي شك ميكنم كه مرد حتما همسر اين زن باشد. نميدانم نسبت چيست، فقط فرارها و جيغهاي زن و تهديدها، فحشها و حملات پيرمرد را ميبينم و ميشنوم. زن از خيابان رد شده است و كنار نردههاي خط ويژه ايستاده است. پيرمرد طرفش ميرود. از آنها ميگذرم، نميايستم اما سرم برميگردد و ميبينم كه پيرمرد بارها دستانش را بالا ميآورد تا بر صورت و دهان زن بكويد و هر باز زن بلندتر از فرياد ميكشد. پيرمرد به سمت پيادهرو برميگردد. زن از همان كنار نردهها به سمت پايين خيابان حركت ميكند.
ديروز – خيابان بهار بعد از طالقاني
در ماشين نشستهايم. مشغول گپ زدن با همديگر هستيم. دوست نيمه ايراني ما، شيوا، كم فارسي ميداند. همين بود كه خيابانها را نگاه ميكرد و فريادهاي او بود كه ما را به خودمان آورد و پسر جواني را در پيادهرو ديديم كه به زدن زن جواني مشغول بود. پسر سيسال هم نداشت و شايد حتي 25 سال هم. كيف سامسونتش بر يك دست بود و دست ديگر بر زن جوان فرود ميآمد. دختر جوان دستهايش را بر سر و صورت سپري در مقابل ضربات پسرك ساخته بود. سرش پايين بود و هيچ صدايي از او درنميآمد. مانتو و روسري مشكي بر سر داشت. هر دو كاملا معمولي بودند و تنها رفتار خشونت بار مرد بود كه نگاهها را در آن موقع از روز در خلوتي خيابان به سمت آنها جلب كرد. شيوا متعجب شروع به فرياد و فحش دادن به انگليسي خطاب به آن پسر كرد.
از رفتار ما متعجب بود كه چرا ماشين را متوقف نكردهايم تا پسر را بازداريم. يكي از دوستان براي او از تجربه خودش گفت كه وقتي براي كمك رفته بود، زن به او پرخاش كرده بود كه به او ربطي ندارد. پيش از اين بارها به اين صحنه فكر كرده بودم و اين كه يك زن در اين وضعيت تحقير شده، چه چيز را بيشتر خوش دارد: توجه و حمايت ديگران يا بيتوجه از كنار او بگذرند، تا تحقيرش را كمتر حس كند؟ شيوا بغض كرده بود. بهخاطر فريادش عذرخواهي كرد و ما ميدانستيم كه او بيتقصير است. او آدم سالمي بود كه به ديدن چنين صحنههايي عادت نداشت. شيوا زن مستقل و محكمي است كه ظلم به زنان را به سختي تاب ميآورد.
تا مدتي بعد بحث جريان دارد و از زناني ميگوييم كه آرام نميمانند تا مشت و لگد بر آنها فرود آيد. از اين كه تا چقدر امكان دخالت فراهم خواهد بود؟ دوستي از واكنش صحيح شيوا ميگويد و به او اطمينان ميدهد كه تو واكنشت در مقابل خشونت درست است و اين ما هستيم كه اينقدر خشونت ديدهايم كه واكنش صحيح را فراموش كردهايم. به ياد آناني ميافتم كه در ميدان انقلاب ايستاده بودند و دعواي زن و مرد را بهراحتي و از سركنجكاوي شايد ميديدند. هيچ كس آن روز داد نزده بود. هيچ كس آن روز بر آن زن نگريست. هيچ كس آنان را جدا نساخت. راستي ما اينقدر خشن و زمخت شدهايم؟!
توسط يلدا ايراني 3 سخن
وبلاگهاي خوب كه اطلاعات خوب بدهند كمتر و كمتر شده است اما وبلاگي هست كه تازه با آن آشنا شدم و زيبا مينويسد و اطلاعات خوبي ميدهد. به شما هم پيشنهاد ميدهم اين وبلاگ را از دست ندهيد:
http://yusef.blogspot.com/
علاقمندان به پينك فلويد هم دست خالي باز نخواهند گشت؛ يوسف دو وبلاگ دارد:
http://pinkfloyd-persianbook.blogspot.com/
در اين وبلاگ كتابش را درباره پينك فلويد منتشر ميكند
توسط يلدا ايراني 2 سخن
در تاريكي و سكوت نشستهام و به سخنانت ميانديشم. ميداني تاريكي و سكوت حكايت زندگي بسياري از ما زنان است؛ از گذشته و باور بدار هنوز. دنيايي براي خود ميسازيم. دنيايي كه از جنس دگر است؛ جنس خودمان. دنيايي كه در آن انديشه هست و استقلال. دنيايي كه بسي با جنگهاي بسيار با سنت و عرف حاصل شده است. و چه بسي از ما كه روزي وا ميدهيم. تو از ازدواج او ميگويي و من شعرهايش را بهياد ميآورم. طنين صدايش در گوشم ميپيچد. او از مردمان خسته است. آن قدر خسته است كه دنياي مجازي را رها ميكند و به دفتري پناه ميبرد. دوستاني اندك و گربهها و سگي كه او با مهر زيستن را به آنها آموخته است.
ميگويم ازدواج قرار است پيوند دو آدم باشد نه جدايي بين دو دوست ديگر. اما اينجا ايران است و ازدواج مفهوم مالكيت دارد. از مذهب ميگويي. من باز شعرهايش در ذهنم ميپيچد. مگر ميشود آن مهربان دختر لطيف كه غم در صدايش بود، چنين انتخاب كند كه غم جدايي دوستانش را هم بر دوش كشد. نميداني و دوست داري اين گونه بيانديشي كه شايد مناسب يافته باشدش. و اما اجباري كه ردش نميكنيم. ميدانيم كه دختر بودن در ايران يعني چه؟ ميدانيم كه وقتي سه دهه را پشت سر گذاشتهاي و باز دست رد بر سينه بسياري گذاشتهاي، نگاهها چگونه بر تو خيره شدهاند. خستگيها را حس ميكنم. سخنانمان پايان يافت اما انديشههايم آغاز شد. به خود ميانديشم و هزاران زن مثل من، مثل او. ما كه در بند اين سنتهاي غلط بال و پرمان بسته است. به آن دختراني ميانديشم كه به زور بر سفرهاي ميشينند و غريبهاي كه شب را با او سر خواهند كرد، كنارشان نشسته است. كلمات بسياري هجوم ميآورند. كلمات تمام آن زناني كه گفتهاند لحظهاي كه "بله" را گفتهاند برايشان پر از وحشت و ترس بوده از آن كه نميدانند چه اتفاقي در شرف روي دادن است. از مايي كه تنها بله گفتيم تا اجازه پدر بر سر ما نباشد، تا نگاههاي خيره از ما رو گردانند. به زناني ميانديشم كه خسته "بلي" ميگويند. سازگار ميشوند تا زندگي آرام پيش رود. دوست دارند اسم "عشق و مهر" بر اين قرارداد گذارند. دروغي بر خود تا باور ندارند كه از باورهايشان دست شستند زماني كه "بلي" بر زبانشان جاري شد. آن زمان كه برخود ميآييم و يادمان ميآيد كي بوديم و چه شد. آن زمان كه سركشيها آغاز ميشود و دل شكسته ميمانيم و باز خستهتر كه جنگها آغاز شده است. راستي داستاني ديگر هست. زناني كه كم نميبينيم افسرده و مغموم تن در دادهاند و خواستههايشان را به باد فراموشي سپردهاند. ميبيني داستان بسي از زنان اين سرزمين غمگين است و افسرده.
راستي دوست داشتم مرهمي باشم بر زخم جدايي دو دوست اما آن چه شد تنها از غم گفتم و ناچاري سرنوشت. اما تو غمگين نباش كه ما خود اين نسخه را برخود ميپيچيم و تو خوب ميداني كه من هم درد كشيدهام. و هر دو خوب ميدانيم در اين ديار آن كه ميانديشد و آن كه خود بودن را ميآزمايد، درد خواهد كشيد. زخمها فراوان خواهد بود و مرهمها كم.
توسط يلدا ايراني 0 سخن
نزديك به روز زن اسلامي بود، همكارم ازم خواست كه متني برايش پيدا كنم كه در كنار كادوي در نظر گرفته شده، در كارتي چاپ و تقديم ما زنان كنند.
بديهي است كه شروع به جستحو در گوگل كردم و كلي خوشحال شدم كه جستجوي روز زن، در بيش از 90 درصد به روز جهاني زن، روز 8 مارس منتهي ميشد. از كتك خوردن زنان در پارك دانشجو تا دستگيري 33 زن و غيره و ذلك. به همكارانم كه فعاليتهاي در اين حوزه را باور ندارند، نشان دادم كه بيتاثير نيستيم.
بماند كه متن مناسبي پيدا نكردم. متنها يا زياد اسلامي بود كه من موافق نبودم يا خيلي در برابري و فمينيستي كه مناسب شركت دولتي نبود. در نهايت هم تنها يك پيام تبريك يك خطي چاپ شد.
گويي اين امر را ديگراني هم مشاهده كردهاند و به مذاق آنها خوش نيامده است كه به فكر بمب گوگلي افتادهاند. ساختن بمب گوگلي كاري ندارد و بر عكس آن هم ميتواند ساخته شود. هرچند نيازي نيست. تنها كافي است ببينند كه در روز زن اسلامي آن چه براي زنان مهم است كادو گرفتن و بهويژه كادوهاي ادارات و شركتها است. اين روز در حكومت قبلي روز تولد مادر شاه بود و اكنون روز تولد فاطمه.
اما روز جهاني زن هدف بزرگتري دارد، برابري كه هيچ بمب گوگلي نميتواند ما را از آن باز دارد. روز جهاني زن تنها يك روز است، روزي كه تمام زنان در سرتاسر جهان خواسته خود از برابري را اعلام ميكنند و هيچ روز ديگري جايگزين آن نخواهد شد..
توسط يلدا ايراني 0 سخن