موسسه راهي بسته نميماند
وقتي شماره تلفن را روي صفحه نمايشگر تلفن ميبينم، برداشتن گوشي برايام دشوار ميشود. ميدانم كيست و ميدانم از چه ميخواهد بپرسد. بار آخر، نور اميدي را در دلش زنده كرده بودم و اين بار بايد همان را هم خود از بين ببرم.
منيرخانم، دوست مادرم است. سن و سالي از او گذشته است. تنها و بيكس است. پسري دارد كه هنوز دانشجو است. در شهر ديگري دور از تهران درس ميخواند و از دور بودن از خانه راضي است. زن سالها پيش بارها سعي كرده كه از همسرش جدا شود، اما همين پسر كه تنها دلبستگي او بوده، او را پايبند اين زندگي پر از رنج كرد. آن زمان كه جوان بود، چند بار سعي كرده بود، براي خود كاري دست و پا كند تا محتاج مرد نباشد كه براي هر خريد او مو را از ماست بيرون ميكشيد. اما دوباري كه موفق شده بود، هربار مرد به محل كار او آمده بود و با داد و بيداد و آبروريزي او را بيكار كرده بود. اين بود كه ديگر پي كار را نگرفت و شد زن خانهنشين.
چند سال پيش، همان زمان كه قيمت زمين و خانه يكباره رشد كرد، همسرش خانه را خراب كرد و از آن چند باب مغازه و چند دستگاه آپارتمان ساخت. اينطوري بود كه مرد پولدار شد. همان موقع هم مهر زن رو كه به قيمت روز دويستهزار تومان نميشد، به او داد و گفت: "كه هيچ ادعايي رو مال و املاك من نميتوني داشته باشي. من هم از اون ذليلاش نيستم كه خونهاي چيزي بهنامت كنم". منير خانم برايم از قبلها ميگويد آن زمان كه مرد درآمدي نداشت و او در صف اجناس كوپني ساعتها ميايستاد و بههزار مصيبت خرج خانه را ميرساند و كمي هم پسانداز ميكرد تا بتوانند از مستاجري درآيند. همانطوري بعدها همان خانه را خريده بودند كه حالا مرد از قِبلش پولدار شده است.
منيرخانم، حالا سني ازش گذشته است. چهرهاش حتي سنش را بيشتر نشان ميدهد. او ديگر علاقهاي به طلاق گرفتن ندارد. ميگويد: "نه جايي دارم، بروم؛ نه پولي دارم كه جايي براي خود بگيرم؛ نه ديگه رمق كار كردن دارم و نه ديگه كسي به من كار ميدهد". او منتظر مرگ خود يا مرگ همسرش است. هرچند ميگويد: "خدا رو خوش نمياد، مرگ كس ديگه رو بخواي، مرگ خودم رو از خدا ميخوام"
او اين روزها بدجور گرفتار شده است. همسرش از همان اوايل چشمش دنبال زنها ميدويد و بعد هم كه وضعش بهتر شد و صيغه آزاد، حسابي براي خودش دنبال اين زن و آن زن بود. منير خانم آن موقعها ميگفت: "بهتر، هرچي كمتر خونه باشد، راحتترم". آخر از وقتي وضعش خوب شده بود و اجارهي آپارتمانها و مغازهها از خرجش هم بيش بود، ديگر كار نميكرد و خانهنشين شده بود. همين بود كه معتاد هم شد. اما حسابي به خودش ميرسد و چهرهاش نشان نميدهد.
حالا رفته است يك دختر جوان را بهزني گرفته است. دختري كه از پسرش كوچكتر است. منير خانم ميگويد: "مردهشورش رو ببرت، خجالت نميكشه، چه جوري دو روز ديگه ميخواد عروس بياره". اما مشكل اصلي منير خانم زن گرفتن او نيست. مشكل اينجا است كه مرد پايش را در يك كفش كرده كه "زن من مياد خونه من، هر كي هم حرفي داره هري".
منير خانم ديگر طلاق بدردش نميخورد. مرد هم درخواست طلاق نميدهد. خيلي خسته و نااميد است. پول ندارد وكيل بگيرد. به او مركز مشاوره حقوقي زنان "راهي" را معرفي كردم. به او گفتم شايد بتواند از طريق نفقه يا حق شير كمي از حق خود را زنده كند. شايد راهي باشد. اسفند ماه بود. مرد خانه بود و نتوانسته بود كه برود.
روز پنجم فروردين بود كه زنگ زد،ميدانستم چهكار دارد. مرد با همسر جديد رفته ماهعسل ويلاي شمال و بعد از تعطيلات هم به خانه برميگشت. ميخواست بداند كه راهي باز ميكند يا تا پايان 13 فروردين تطيل هستند. بايد به او چه ميگفتم؟ كه راهي را بستند. كه آن اميد هم واهي بود؟ كه ديگر راهي نيست؟
كاش شما هم گريه منير خانم را بعد از شنيدن بسته شدن راهي ميشنيديد. كاش آنان كه راهي را بستند هم صداي گريه منير خانم را ميشنيدند. كاش آنان كه بر اين قوانين اصرار دارند، كمي پاي صحبت منيرخانمها مينشستند. كاش ....
پس نوشت 1 - اين مطلب رو چند روز پيش نوشتم و امروز ديگر با ديدن اين خبر، برآن شدم كه حتما پستش كنم
http://meydaan.org/news.aspx?nid=295
مرسي خانم شادي صدر و دوستان
پس نوشت 2 - ما زنان چه موجودات خطرناكي هستيم كه از آگاهي ما اين گونه هراس بر دلها افكنده ميشود كه موسسههاي مشاوره حقوقي زنان بسته ميشود، با حضورمان نيروهاي امنيتي پر ميشود و جديدا هم كه بند 209 را برايمان درنظر گرفتهاند
اما با همه اينها يكي بايد بهشون بگه: خوب كه چي؟ آخرش چي؟
كي گفته بود كه نميتوان رود را دربند كرد!
3 comments:
اشکام در آمد. واقعا چه می شود کرد؟ ممنون از لااقل در میان گذاشتن ماجرای او که مطمئنم نظیرش چندان هم کم نیست. شاد باشی.
از وبلاگ نسرین آدم اینجاو خیلی دردناک بود نوشته ات. به جز راهی نمی شود به کانون وکلای داوطلب (اسمش همین بود؟) معرفیش کرد؟ یا به وکلای دیگری که رایگان مشاوره می دهند. فکر می کنم به خود شادی هم اگر بگویی کمک کند
با اجازه ات لینک دادم
علي خان عبدي
موسسه راهي مكان ثابتي داشت و امكان مشاوره رايگان كه هيچ موسسه ديگري چنين امكاني براي زنان فراهم نكرده است
از سويي مهم آن است كه چنين موسساتي بيشتر و بيشتر شود، نه آن كه تنها موسسه موجود هم بسته شود
از لينك هم ممنون
Post a Comment