Saturday, August 4, 2007

انس گرفتن با خشونت

چهار روز قبل – ميدان انقلاب
ساعت از هفت و نيم گذشته و هوا كمي تاريك شده است. حواسم به برنامه‌هاي سينما بهمن است كه صداي جيغ زني و پس از آن فحش‌هاي مردي مرا متوجه آن سو مي‌كند. مردم مي‌ايستند. زن جيغ مي‌زند سن و سالش حول و حوش 45 بايد باشد. مرد اما پير است بيش از 60 و شايد حتي حول و حوش 70 را داشته باشد. حتي شك مي‌كنم كه مرد حتما همسر اين زن باشد. نمي‌دانم نسبت چيست، فقط فرارها و جيغ‌هاي زن و تهديدها، فحش‌ها و حملات پيرمرد را مي‌بينم و مي‌شنوم. زن از خيابان رد شده است و كنار نرده‌هاي خط ويژه ايستاده است. پيرمرد طرفش مي‌رود. از آنها مي‌گذرم، نمي‌ايستم اما سرم برمي‌گردد و مي‌بينم كه پيرمرد بارها دستانش را بالا مي‌آورد تا بر صورت و دهان زن بكويد و هر باز زن بلندتر از فرياد مي‌كشد. پيرمرد به سمت پياده‌رو برمي‌گردد. زن از همان كنار نرده‌ها به سمت پايين خيابان حركت مي‌كند.

ديروز – خيابان بهار بعد از طالقاني
در ماشين نشسته‌ايم. مشغول گپ زدن با همديگر هستيم. دوست نيمه ايراني ما، شيوا، كم فارسي مي‌داند. همين بود كه خيابان‌ها را نگاه مي‌كرد و فريادهاي او بود كه ما را به خودمان آورد و پسر جواني را در پياده‌رو ديديم كه به زدن زن جواني مشغول بود. پسر سي‌سال هم نداشت و شايد حتي 25 سال هم. كيف سامسونتش بر يك دست بود و دست ديگر بر زن جوان فرود مي‌آمد. دختر جوان دست‌هايش را بر سر و صورت سپري در مقابل ضربات پسرك ساخته بود. سرش پايين بود و هيچ صدايي از او درنمي‌آمد. مانتو و روسري مشكي بر سر داشت. هر دو كاملا معمولي بودند و تنها رفتار خشونت بار مرد بود كه نگاه‌ها را در آن موقع از روز در خلوتي خيابان به سمت آنها جلب كرد. شيوا متعجب شروع به فرياد و فحش دادن به انگليسي خطاب به آن پسر كرد.
از رفتار ما متعجب بود كه چرا ماشين را متوقف نكرده‌ايم تا پسر را بازداريم. يكي از دوستان براي او از تجربه خودش گفت كه وقتي براي كمك رفته بود، زن به او پرخاش كرده بود كه به او ربطي ندارد. پيش از اين بارها به اين صحنه فكر كرده بودم و اين كه يك زن در اين وضعيت تحقير شده، چه چيز را بيشتر خوش دارد: توجه و حمايت ديگران يا بي‌توجه از كنار او بگذرند، تا تحقيرش را كمتر حس كند؟ شيوا بغض كرده بود. به‌خاطر فريادش عذرخواهي كرد و ما مي‌دانستيم كه او بي‌تقصير است. او آدم سالمي بود كه به ديدن چنين صحنه‌هايي عادت نداشت. شيوا زن مستقل و محكمي است كه ظلم به زنان را به سختي تاب مي‌آورد.
تا مدتي بعد بحث جريان دارد و از زناني مي‌گوييم كه آرام نمي‌مانند تا مشت و لگد بر آنها فرود آيد. از اين كه تا چقدر امكان دخالت فراهم خواهد بود؟ دوستي از واكنش صحيح شيوا مي‌گويد و به او اطمينان مي‌دهد كه تو واكنشت در مقابل خشونت درست است و اين ما هستيم كه اين‌قدر خشونت ديده‌ايم كه واكنش صحيح را فراموش كرده‌ايم. به ياد آناني مي‌افتم كه در ميدان انقلاب ايستاده بودند و دعواي زن و مرد را به‌راحتي و از سركنجكاوي شايد مي‌ديدند. هيچ كس آن روز داد نزده بود. هيچ كس آن روز بر آن زن نگريست. هيچ كس آنان را جدا نساخت. راستي ما اين‌قدر خشن و زمخت شده‌ايم؟!