خواهران مگدالين
خواهران مگدالين اسم يك فيلم است. فيلمي كه به داستان رختشويخانهها و زنان دربند در آنجا ميپردازد. رختشويخانهها را راهبگان مديريت ميكردند و رختشورها زناني بودند كه خانوادههايشان آنها را سبب بيآبرويي خود يافتهاند و آنها را به آنجا ميراندند. آنها آنجا با مشقت به رختشويي و تزكيه نفس (!) مشغول ميشدند تا گناهانشان (!) بخشوده شود. آنها حق خروج از آنجا را نداشتند مگر آن كه عضوي از خانواده بهدنبال آنها برود. اما خانوادههاي دختران آنها را بهفراموشي ميسپاردند و آنها همانجا با زندگي وداع ميگفتند. زمان فيلم خيلي دور نيست. خيلي وقت است كه قرون وسطي گذشته است. دو دهه از پايان جنگ جهاني دوم هم گذشته است. اما آنجا دوبلين است در سال 1964؛ يعني 2 سال قبل از آن كه تمامي رختشويخانهها بسته شود. آنجا هنوز دختران بايد باكره باشند؛ چه فرقي ميكند كه به آنها تجاوز شده باشد يا در پي هوس جواني عشق ورزيده باشند. چه فرق ميكند كودكي سربيرون آورده باشد، يا تنها پردهاي پاره شده باشد. حتي چه فرقي ميكند كه دختري مثل برنادت[1] گناه كبيره همخوابگي را انجام نداده باشد؛ اما مستعد آن باشد. آنها محكوماند. آنها فاحشه خطاب ميشوند! اين زنان محكوماند كه در ميان راهبههايي عقدهاي و تحت سيطره آنان بيگاري كنند، بردگي كنند، حتي هويت خود را از دست دهند. آنان بازيچگان دست راهبگاناند. آنها را بهنامهايي كه دوست دارند ميخوانند. آنها زمان كار بايد ساكت باشند و هيچ سخني بر زبان نيارند. آنها زماني براي گفتوگو با يكديگر و دوستي ندارند. آنها حق سوال كردن ندارند؛ هر سوالي تمرد محسوب مي شود. تمامي اينها براي اين است كه اين گنهكاران به اصطلاح رستگار شوند. همان داستان گناه و ثواب؛ بهشت و جهنم. همان جا بميرند به اميدي واهي.
فيلم چند زن را برميگزيند و از آنها ميگويد و باقي زنان شبحي بيش نيستند. زناني كه فرار ديگران را مينگرند، به دفاع از دوستانشان برنميخيزند و آرام ميمانند تا بميرند مانند آن زن پيري كه نه فقط تصميم به فرار برنادت1 بلكه حتي سخن گفتن آنان را به اطلاع راهبهها ميرساند. زنان آنجا مظلوماند. ساكت و آرام ميگذرند. آنجا چارهاي جز مظلوميت نيست كه شلاق تنبيه هر سوالي است و زدن موهاي سر و حتي مژگان و ابروان تنبيه آن كه بخواهي از ميان ديوارها بگذري. آنجا جراتي براي همدلي نيست. زنان در ترس از تنبيه و جهنم تربيت شدهاند.
اگر كريسپيناي1 كند ذهن كه به داشتههايي اندك و صحبت از دور با پسركش دلخوش است، فرياد كند كه نماينده پدر و پسر در زمين به او تجاوز ميكند، كه او "مرد خدا نيست"، او را به بيمارستان مجنونان ميفرستند تا حقيقت پشت پرده بماند تا بميرد. حتي مارگرت1 كه شاهد ماجرا بوده وقتي راستي سخن او را ميگويد، آن چنان تهديد ميشود كه حرف خود را پس ميگيرد و لب ميبندد. كريسپينا چه مظلومانه ميگريد وقتي خواهران راهبه كه اندام اين زنان را وسيلهاي براي بازي يافتهاند و بهترينِ هر عضو زنانه را انتخاب ميكنند، او را يكي از برندگان اعلام ميكنند.
خواهران مگدالين داستان زناني است كه بيگناه محكوم ميشوند، سركوب ميشوند و ترس، نفرت و خشم در آنها ميرويد. خواهران مگدالين آنقدر تحقير شدهاند كه جرات نافرماني ندارند؛ آنها حتي در مقابل شورش برنادت سكوت ميكنند و با حسرت فرار را مينگرند. آنها نه حتي جراتي براي اتحاد در مقابل چند زن غيرطبيعي بيمار بهاسم راهبه دارند.
چند دهه گذشته است؟ فيلم تعداد زنان را 300.000 نفر ميگويد. هنوز زناني از آن رختشويخانهها در ميان زندگان روزگار ميگذرانند بي آن كه بتوانند آن چه را برآنها گذشته است، فراموش كنند. چهكسي پاسخگوي آن زناني است كه مردند بيآن كه از زندگي چيزي دانسته باشند؟ چه كسي پاسخگوي آن زناني است كه جواني خود را با درد بهياد ميآورند؟
روي نقشه حركت كن، اروپا را درگذر، بيا پايين به خاورميانه. بيا به ايران يا حتي برخي كشورهاي اطراف آن. آنجا كه هنوز باكرگي زن يك ارزش است. آنجا كه زنان را هنوز صغير ميدانند و برايشان ولي ميگذارند تا مجوزهاي زندگي آنها را صادر كند. اينجا چه كند فرهنگ پيشرفت ميكند. چند ده سال ديگر از اينجا فيلمي ساخته خواهد شد؟ فيلمي كه از ليلاها، افسانهها، كبراها، دلارامها و .... ميگويد. فيلمي كه داستان زني را ميگويد كه 10 سال طول ميكشد تا بتواند طلاق بگيرد. او هنوز بعد از چند سال خسته است. دخترش هنوز از اين كه به اجبار بايد نام پدري نديده را به يدك بكشد، افسرده است. او افسرده است از اين كه مادرش حق مسافرت بردن او به خارج از كشور را ندارد. از اين كه مادرش هيچ حقي بر او ندارد. او نميفهمد.
چند زن اينجا بايد در وحشت خانم بودن، حيا داشتن، نجابت، متانت و گناه و ثواب خفه شوند و بسوزند؟ چند زن اينجا به راهبههايي عقدهاي بدل ميشوند و باور ميدارند كه تلاش زناني ديگر براي اندكي آزادي گناهي كبير است و آنها چند زن ديگر را سركوب خواهند كرد. چند دهه بايد بگذرد؟ چند زن بايد بسوزند؟ چهكسي پاسخگوي ما خواهد بود؟
[1] تني چند از هنرپيشگان فيلم
6 comments:
سلام یلدا جان
خوبی؟
یه چیزی این فیلمهای خوف را نگاه نکن، یا اگر نگاه میکنی کامل تعریف کن.
باید خیلی دردناک باشد. راستاش آدم ترجیح میدهد در مقابل این صحنهها چشم بربندد و بعد برای آنچه بر جای ماندهاست تلاش کند.
یک دنیا منتظر ماست. با شتاب میگذرد. نباید وقت را تلف کرد.
بله یک دنیا پش سر ماست. اگر فکر میکنی این حرفها را از دیوارنوشتههای پاریس یاد گرفتهام اشتباه نمیکنی، اما همهاش به مضمون است!
راستی در پست قبلی، من هنوز هم جوابم را نگرفتهام. چیزی که در مورد جا افتادن قوانین رانندگی میگویی، بر پایه منطق بشری است. اما بسیاری از آنچه را که فرهنگ مینامیم، منطق نیست. احساسات را منطقی درست نمیکنند. این مسئله صرفاً احساسی است و البته مرز اخلاق و قانون هم باید مشخص شود. ضمناً از دل فرهنگ قانون زاییده میشود و معکوس آن بنیادگرایی میشود. مثل فاشیسم.
امیدوارم روی اعصابت راه نرفتهباشم.
راستی من اسمام مهرداد است. نیاز به نگاه کردن آیدی نیست!
موفق باشی
مهرداد بزرگ
مهرداد جان اين فيلم ها را بايد ديد تا بتواني به آنان كه ميگويند تلاشهاي زنان براي تغيير قوانين بياثر است، پاسخ داد
از سويي چرا من فيلم رو كامل تعريف كنم، بگير و ببين (امانت هم ميديم البته قولش رو اول به كس ديگري دادم و تازه اگر مثل اونهايي كه دستته نشه :P)
و اما سوال ديگر، چرا فكر ميكني اين مساله احساساتي است و نه منطقي؟!
سلام یلدا جان
اینها که نوشتی در این کشور جرم نیست. در این کشور باکره نبودن جرم نیست. در این کشور فاحشگی جرم نیست. در این کشور اطاعت نکردن از حرف پدر و برادر و شوهر جرم نیست. در این کشور "زن بودن" جرم است. اگر زن به دنیا آمدی، مجرمی
سلام تورج عزيز
متاسفانه اين گونه به نظر مي رسد كه زن بودن جرم است و از تبع آن هر آن چه به او مربوط است
یلدا جان
در مورد اینکه، فیلم را باید دید، حرفت درست است و فقط محض شوخی گفتم.
البته که باید دید و ازشان تعریف هم کرد.
اما در مورد بدقولی، کمی داری بیانصافی میکنی،خانم! باور کن من با همه مشغلهها بارها خواستم قرار بگذارم، که متأسفانه نشد و میدانی! اما خب، بگذریم... چشم! در اسرع وقت!
دیگر اینکه مسئله خودزنی و موارد این چنینی با تغییر قانون قابل حل است؟ نه تماماً. باید دید که اساساً قانون باید چیزی را از آزادیهای منفی صلب کند. آیا قانون حق دارد حق خودزنی را صلب کند. به گمانم نه!
اما وضع قوانینی میتواند مانع از بروز چنین اتفاقاتی شود و مثلاً بر عرف جامعه تأثیر جدی گذارد؟ و آیا حرکت از طرف مقابل باید انجام شود، یعنی عرف جامعه منجر به شکلگیری قانون گردد؟ به نظرم به عامل سومی برای برقراری تعادل نیاز داریم. یعنی میانجی عرف و قانون. در این زمینه نمیدانم چه چیزی جایگزین است. باید فکر کنم!
اما فرق این موضوع با دیگر موارد حقوقی که منطقی میخوانمشان. در این است که آنها از منطق مکتوب یا غیرمکتوب درست بشری تبعیت میکنند و مانند جبر گزارهها عمل میکنند. اما این مورد به نظرم چنین نیست. و تا حد زیادی دست قانونگذار نیست و از آن رو که فردی است، قابل واگذاری به قانونگذار نیست. امیدوارم واضح گفتهباشم.
موفق باشی.
مهرداد
مهرداد جان تنها يك سوال
فكر مي كني اگر مردان اين همه حق نداشتند و در عوض حقوق برابر بود، رفتارهاي زنان و مردان تغييري ميكرد؟
Post a Comment